جستاري بر حضور كودك - نوجوان در سينماي ايران - 2
انقلاب
و اوج و فرودهاي
سينماي كودك
ابوالفضل نجيب
سينماي كودك بعد از انقلاب و حداقل تا سال 1364 و ساخت فيلم «شهرموشها» (مرضيه برومند) دچار سكون و سردرگمي است. شهر موشها بر خلاف فضاي اجتماعي غمزده متاثر از جنگ اما با استقبال غيرمنتظره مواجه ميشود. استقبال از فيلم البته معطوف به پسزمينه ذهني نسل كودكي است كه تنها سرگرمي روزانه خود را با سريال تلويزيوني شهر موشها پر ميكند. شهرموشها در زمره اولين فيلمهايي براي كودكان بود كه توانست فضاي ذهني جامعه را تغيير دهد. چند ترانه شاد و جمعي با ريتم غيرمعمول آن زمان تاثير مضاعفي بر استقبال مردم و شاد كردن ذهنيت اجتماعي به جا گذاشت.
در مقايسه با «دونده» (امير نادري) كه اندكي بعد از شهر موشها و درباره كودكان ساخته شد. فيلم، داستان پسركي به نام اميرو را روايت ميكند كه با اتكا به هوش و غريزه و اراده براي دست يافتن به آرزوهاي بزرگ تلاش ميكند.
اگرچه بستر فيلم و رخدادها بر زمان قبل از انقلاب تاكيد ميورزد اما نشانههايي در آن هست كه بر عليالسويه بودن وضعيت كودكان در قبل و بعد از انقلاب اشاره دارد. دونده را ميتوان از موفقترين فيلمهاي گونه درباره كودك در سينماي جهان محسوب كرد. در مقايسه دو گونه فيلمهاي شاد و تلخ مورد اشاره، بيبي چلچله (كيومرث پوراحمد)، فصل تازهاي در اتمسفر سينماي كودكان ايجاد ميكند. فيلم قصهاي سرراست اما بهشدت عاطفي دارد. حكايت پسركي 9 ساله و متنفر از ناپدري كه طي اتفاقاتي ذهنيت او نسبت به مفهوم ناپدري تغيير ميكند. در نهايت پس از مرگ ناپدري متوجه ميشود جوادآقاي ناپدري، پدر واقعي او است.
رويكرد تازه فيلمسازان اين دوره به كودك ايفاي نقشهاي كاتاليزور و به خصوص در مناسبات خانواده و بهطور مشخص تاثيرات عاطفي كودكان در تنشزدايي ميان والدين است. اينگونه فيلمها را هرچند در صورت ظاهر نميتوان در جرگه سينماي كودك تقسيمبندي كرد اما از آنجا كه كودكان اغلب در اين فيلمها نقش كاتاليزور در شكلگيري مناسبات و رابطه شخصيتهاي محوري ايفا ميكنند، به نوعي ميتوان بر اهميت حضور آنها از حيث نابازيگران كودك و كاركرد روايي آنها تاكيد ورزيد. از نمونههاي بارز اين فيلمها ميتوان به «بگذار زندگي كنم» (1365، شاپور غريب) اشاره كرد. بگذار زندگي كنم، فيلم موفق و پرفروشي بود كه نميتوان از تاثيرات عاطفي كودكان بر مخاطب در اين فيلم غافل ماند.
از سال 1365 سينماي كودكان يا به عبارت صحيحتر فيلمهاي درباره كودك دوره متفاوتي را آغاز ميكند. اين رويكرد را به گونهاي ميتوان متاثر از موفقيتهاي فيلم دونده امير نادري در جشنوارههاي جهاني به شمار آورد.
فيلمهايي چون «كليد» (ابراهيم فروزش)، «رابطه» (پوران درخشنده) و «خانه دوست كجاست» (عباس كيارستمي) از موفقترين آثار مربوط به اين گونه و در اين دوره است. كيارستمي بعد از «خانه دوست كجاست» تبديل به سينماگر جهاني و روند تازهاي در سينماي كودكان ايجاد و به تدريج به سينماگر مولف تبديل ميشود. در سال 1366 پوران درخشنده «پرنده كوچك خوشبختي» را ميسازد كه از يك نظر دنباله فيلم قبلي او يعني رابطه به شمار ميرود. اين فيلم نيز در برخي جشنوارههاي جهاني مطرح ميشود.
داريوش مهرجويي با فيلم «شيرك» و پس از فيلم توقيفشده «مدرسهاي كه ميرفتيم» براي دومين بار سينماي كودك را تجربه ميكند. فيلم تلفيقي از دو گونه سينماي درباره كودك و براي كودك بود. مهرجويي دليل جذابيت فيلم را زنده كردن نمادهاي اساطيري ميدانست كه معتقد بود نبرد داود و گوليات را به شكل مدرن و امروزي در فيلم بازسازي كرده است.
در سال 1366 ابوالفضل جليلي با فيلم «گال» منتقدان و مخاطبان حرفهاي سينما را غافلگير و به وجد آورد. تا جايي كه محسن مخملباف سه سيمرغ بلورين خود براي فيلم «عروسي خوبان» را به او اهدا كرد.
پسر نوجواني به اسم حامد به خاطر پخش جرايد ممنوعالاانتشار دستگير و به صورت موقت روانه بازداشتگاه ميشود. او روزهاي نخست زندان را به بازي ميگيرد. با اين تصور كه جاي راحتي است و به زودي رهايي پيدا ميكند. ابوالفضل جليلي اين فيلم را بر اساس خاطره شخصي از دوران كودكي ميسازد.
«گاويار» (كيومرث پوراحمد)، «گردو» (حسين دلير)، «براي او» (رضا ميركريمي)، «پاپر» (حميدرضا آشتيانيپور) و «مهاجر» (مجتبي فرآورده) از ديگر توليدات اين سالها هستند.
با اين حال سينماي كودك همچنان در دوران بلاتكليفي به سر ميبرد. تا اين زمان (1366) بيشتر تلاشها معطوف به تدوين اساسنامهها و تعريف و تغيير قوانين به جاي مانده رژيم گذشته بود. بهعلاوه تنها نهاد فرهنگي به جا مانده از رژيم گذشته يعني كانون پرورشي كودكان و نوجوانان و بخش سينمايي آن نيز دستخوش تغيير و تحولات اساسي در حوزه مديريت، محتوي و اجرا شد. تا جايي كه موجوديت سينماي كودك و بلكه خود سينما همچنان در معرض چالش و اما و اگر بود. به همين دليل كانون كه ميتوانست حداقل تا تدوين شرايط تازه، تنها متولي سينماي كودك و نوجوان باشد، بيشتر در معرض چالش قرار گرفت. ميماند برخي تلاشهاي شخصي براي ساخت فيلمهاي مخصوص كودك و نوجوان كه آنهم در شرايطي كه موضوع اصلي فيلمسازي سود و زيان بود، نميتوانست به سينماي كودك رونق دهد. با اين حال بودند كساني كه به دور از ملاحظات مالي و با سوابق فرهنگي در تلاش براي احياي اين نوع سينما بودند.
در سال 1367 فيلم «چون باد» (محمدعلي سجادي) بر اساس فيلمنامه حسين جعفريان توليد ميشود كه در هفتمين جشنواره بينالمللي فيلم فجر به نمايش درميآيد. فيلم داستان نوجواني است كه قصد دارد درآمد حاصل از كار در سه ماه تابستان را هزينه خريد دوچرخه كند اما با مخالفت خانواده مواجه ميشود.
«لنگرگاه» كيومرث پوراحمد فيلم متمايزي درباره نوجوانان بود. با مضمون و درونمايه آشنا اما لحني شيرين و طنزآلود كه تلاش دارد به استقبال مخاطبان عام برود. در سال 1367 فيلمهاي مطرح ديگري همچون «مشق شب» (عباس كيارستمي)، «باشو، غريبه كوچك» (بهرام بيضايي) و «آب، باد، خاك» (امير نادري) ساخته ميشوند. هر سه فيلم گونههاي متفاوتي از سيماي كودك و نوجوان در جامعه را نمايندگي ميكنند. نقطه مشترك سه فيلم اتين است كه با واكنشهاي منفي دستاندركاران روبرو ميشود و در مورد «باشو....» توقيف فيلم را به دنبال دارد. مهمتري موفقيت و بازتابهاي بينالمللي هر سه فيلم در جشنوارههاي جهاني.
«گلنار» و «ماهي»، هر دو ساخته كامبوزيا پرتوي نيز براي كودكان و نوجوانان ساخته ميشود و نكته جالب اينكه فيلم كودكانه «مدرسهاي كه ميرفتيم» اولين ساخته بعد از انقلاب داريوش مهرجويي كه مضموني سياسي داشت، پس از 9 سال توقيف به نمايش در ميآيد. يادآوري كنم فيلمهاي «كارآگاه 2» (بهروز غريبپور) و گلنار كه پس از فيلم شهر موشها ساخته شدند، با چند سال تاخير به نمايش درميآيند. گلنار با استقبال چشمگير مخاطبان روبرو ميشود. پيامد فروش قابلملاحظه فيلم «گلنار» در 1368 ساخت «پاتال و آرزوهاي كوچك» (مسعود كرامتي)، «كاكلي» (فريال بهزاد)، «شنگولومنگول» (پرويز صبري) و در نهايت «دزد عروسكها» (محمدرضا هنرمند) است كه عنوان پرفروشترين فيلم سال را به دست آورد.
سال 1369 علي سجادي حسيني فيلم «سكوت» را ميسازد و به دنبال استقبال مخاطبان كودك و نوجوانان، ابوالحسن داوودي با «سفرجادويي» به جرگه فيلمسازان كودك وارد ميشود. فيلم او همچون «دزد عروسكها»، «گلنار» و تا حدي «پاتال و آرزوهاي كوچك» در زمره فيلمهاي پرفروش سال قرار ميگيرد؛ هرچند كه در اين ميان از فيلمهايي مانند «گربه آوازخوان (كامبوزيا پرتوي) و «شهر در دست بچهها» (اسماعيل براري) چندان استقبال نميشود.
سال 1370 را ميتوان نقطه درخشاني در خصوص حضور نابازيگران كودك در سينما محسوب كرد. با دو فيلم بدوك (مجيد مجيدي) و نياز (عليرضا داوودنژاد). بازيگري كودكان در سينماي ايران موضوع قائم به ذاتي است. از جهات مختلف از جمله بازخوردهاي اجتماعي، رعايت حقوق كودك، مباحث تكنيكي بازيگري و برخي شائبهها در خصوص استفاده ابزاري از كودكان. البته اين حساسيتها در مورد بعضي از فيلمسازان به اصطلاح غيرخودي به چالشهاي جدي در رسانهها تبديل شد. دو نمونه از اين حساسيتها در خصوص دو فيلم «مشق شب» كيارستمي و «باشو...» بهرام بيضايي به خودي خود ميزان صداقت و انگيزه مدافعين حقوق كودكان نابازيگر را نشان ميداد. فارغ از اين جنبههاي جانبي اما موضوع بازيگران كودك ميتواند به عنوان موضوعي مستقل در حاشيه سينماي كودك مورد بررسي كمي و كيفي قرار بگيرد.
در اين سال، نياز به عنوان بهترين فيلم دهمين جشنواره بينالمللي فيلم فجر مطرح ميشود. در كنار اين دسته از فيلمهاي هنري، فيلم «دو نفر و نصفي» (يدالله صمدي) در زمره فيلمهاي تجاري و جذاب محسوب ميشود كه البته بخشي از موفقيت خود را مديون حضور يك كودك است. از ديگر فيلمهاي درباره كودكان در سال 1370 ميتوان به رقص خاك (ابوالفضل جليلي) اشاره كرد كه در دهمين جشنواره بينالمللي فيلم فجر به نمايش درميآيد. نميتوان انكار كرد كه در اين سالها سينماي ايران بخش قابل ملاحظهاي از اعتبار جهاني خود را با موضوع كودك كسب ميكند. سينماي كودك از اين حيث نيز ميتواند دستمايه كاوش و تحقيقي مستقل قرار بگيرد.
در اين سالها فيلمسازان به تدريح حوزههاي تازه و متنوعي از حضور كودكان در سينما تجربه ميكنند. اين تجارب اغلب معطوف به زمينههاي اجتماعي از جمله فقر و جنگ و تبعيضهاي قومي و ... هستند. در پارهاي موارد حتي شاهكارهاي سينمايي جهان كه كودكان نقشهاي كليدي در آن ايفا كردهاند، دستمايه قرار ميگيرد.
از اين گونه تجارب ميشود به آبادانيهاي «كيانوش عياري» (1371) اشاره كرد. ورژن ايراني «دزد دوچرخه (ويتوريا دسيكا) كه ميتوان به اولين فيلم بلند سينمايي او درباره كودكان تعبير كرد، در چند جشنواره جهاني مورد توجه قرار گرفت. كامبوزيا پرتوي با بازي بزرگان براي اولينبار و بهطور جدي حضور كودكان را در متن جنگ به تصوير كشيد. بازي بزرگان در اين سال به همراه چكمه ساخته محمدعلي طالبي حضور موفقي در عرصه بينالمللي داشتند.
در كنار اين بخش آثار سينماي كودك ميتوان به بخش توليدات تجاري اين حوزه و البته عدم استقبال گيشه اشاره داشت. همچنان كه در سال 1377 فيلمهايي چون «اتل، متل، توتوله» (محمدجعفري)، «حسنك» (زهرا مهستي بديعي) و «راز چشمه سرخ» (علي سجادي حسيني) توفيق چنداني در گيشه نداشتند. با اين حال كيومرث پوراحمد با بهرهگيري از محبوبيت مجموعه پرطرفدار «قصههاي مجيد» دو فيلم «شرم» و «صبح روز بعد» را ميسازد كه از فيلمهاي پرفروش اين سال محسوب ميشود. فتحعلي اويسي نيز با «مريم و ميتيل» نقطه عطفي در فيلمهاي پرفروش سال به وجود ميآورد.
در سال1372 كمال تبريزي «كودك قهرمان» را ميسازد. به نوعي متاثر از «بازي بزرگان» كامبوزيا پرتوي و شايد تحتتاثير موفقيتهاي برونمرزي فيلم پرتوي، «تيكتاك» (محمدعلي طالبي) و «كودكاني از آب وگل» ساخته عطالله حياتي را ميتوان در ادامه اين مسير ارزيابي كرد.
«نان و شعر» (پوراحمد) در دسته فيلمهايي براي كودكان قرار ميگيرد كه نتوانست موفقيت آثار قبلي چون صبح روز بعد و شرم را تكرار كند. بسياري منتقدان دليل عدم استقبال نان و شعر را گذر مجيد شيرينزبان و شوخطبع به دوران نوجواني ميدانستند. دو فيلم موفق شرم و صبح روز بعد كه در واقع نسخههاي سينمايي مجموعه قصههاي مجيد محسوب ميشدند؛ ميتوانستند به فصل جديدي از اقتباسهاي ادبي در سينماي كودك و نوجوان تبديل شوند كه به دلايل معلوم و نامعلوم اين فرصت از دست رفت.
در سال 1373 جعفر پناهي با ساختن «بادكنك سفيد» توجه منتقدان داخلي و جشنوارههاي خارجي را برانگيخت. جعفر پناهي درباره استقبال جشنوارههاي خارجي از بادكنك سفيد گفته بود: «ما يك نگاه انساني در كل داريم و اين نگاه در شرق ديده ميشود؛ در حالي كه با فيلمهاي غربي نميشود به اين خصوصيت رسيد.»
بادكنك سفيد كه براي اولينبار جايزه دوربين طلايي جشنواره بينالمللي فيلم كن را كسب ميكند؛ به علاوه نامزد بخش فيلمهاي خارجي اسكار ميشود.
همزمان با موفقيتهاي برونمرزي بادكنك سفيد ظهور پديده «كلاه قرمزي و پسرخاله» (ايرج طهماسب) ركورد تازهاي در فروش سينماي كودكان خلق ميكند. كلاه قرمزي در كنار «مدرسه موشها» به دومين پديده سينمايي شاد و مفرح سينماي كودك تبديل ميشود.
از سوي ديگر فيلم كلاه قرمزي و پسرخاله (ايرج طهماسب) با فروش افسانهاي ركورد تازهاي در سينماي كودك به جاي ميگذارد. در اين بين «كاكادو» (تهمينه ميلاني) از گونه فيلمهاي براي و درباره كودكان با اكرانهاي نيمهكاره موفقيتي در جلب مخاطبان پيدا نميكند.
در سال 1375 مجيد مجيدي با دومين فيلم بلند خود به نام «پدر» مجموعه فيلمهاي هنري ايراني درباره كودكان را كه مورد توجه داخل و خارج كشور است، كامل ميكند. فريدون حسنپور با «تعطيلات تابستاني» سعي در سوق دادن كودكان به سالنهاي سينما دارد و كيانوش عياري نيز با «شاخ گاو»، تلفيقي از دو نوع سينماي براي كودكان و درباره كودكان را ارايه ميدهد كه در جشنواره اصفهان مورد توجه قرار ميگيرد. در اين ميان فيلمهايي همچون «تنگنا» (علي درخشي) «طالع سعد» (زهرا مهستي بديعي) و «قله دنيا» (عزيزاله حميد نژاد) هم توليد ميشوند كه مورد توجه قرار نميگيرند؛ ولي ابوالفضل جليلي با «يك داستان واقعي» بدون اكران داخلي سعي در جذب مخاطبان خارج از كشور دارد. با اين همه، «خواهران غريب» (كيومرث پوراحمد) ميتواند با فروش چشمگير خود مخاطبان زيادي را به سالن سينما بكشاند. توليدات سينمايي با حضور كودكان در سال 1375 شامل «بزرگ، خيلي بزرگ» (فرزين مهدي پور)، «بچههاي آسمان» (مجيد مجيدي)، «دوربين» (كامران شيرزاد)، «كيسه برنج» (محمدعلي طالبي)، «مسافر جنوب» (پرويز شهبازي)، «موشك كاغذي» (فرهاد مهرانفر)، «مينا و غنچه» (محمد حسين پور)، «ننه لاله و فرزندانش» (كامبوزيا پرتوي) و «كودكان سرزمين ايران» (مجموعهاي از چندين فيلم كوتاه درباره كودكان ايران) را شامل ميشوند. در اين سال يكي از شاخصترين سالهاي تاريخ سينماي كودكان رقم ميخورد. اغلب اين آثار در جشنوارههاي معتبر خارجي مطرح ميشوند. در اين ميان فيلم «بچههاي آسمان» تا يك قدمي حضور در مراسم اسكار پيش ميرود.
در سال 1376 ركود قابلملاحظهاي در توليدات سينمايي كودكان به چشم ميخورد كه دليل اصلي آن تغيير و تحول شرايط سياسي است. به عبارتي با باز شدن نسبي فضاي سياسي فيلمسازان ترجيح ميدادند فيلمهايي مطابق با شرايط روز بسازند. از معدود فيلمهاي كودكان سال 1376 ميتوان به «تولد يك پروانه» مجتبي راعي اشاره كرد.
ابوالفضل جليلي با «دان» جلب رضايت مخاطبان خارجي خود را دنبال ميكند و سميرا مخملباف با اولين ساخته بلند خود «سيب» شرايط اجتماعي زنان در جامعه ايراني را به تصوير ميكشد. سميرا درباره فيلم سيب گفته بود:
«فيلم سيب براي من بهانه تحقيقي شد كه بدانم تا چه اندازه كوچه و خياباني كه پسرها در آن بازي ميكنند و اين دخترها از آن محروم هستند، ميتواند در اجتماعي شدن مردها و كمتر اجتماعي شدن زنان ما موثر باشد.»
ابراهيم فروزش بعد از موفقيتهاي چشمگير كليد، در اين سال فيلم «مرد كوچك» را ساخت كه چندان مطرح نشد ولي كمال تبريزي با به تصوير كشيدن دغدغهها و آرزوهاي كودكان خياباني در مهر مادري، باب ديگري در سينماي كودك ميگشايد. «مهر مادري» علاوه بر كسب نظر منتقدان داخلي، در برخي جشنوارههاي خارجي نيز مطرح ميشود. فيلم ديگر اين سال «شهردار مدرسه» (محمدباقر خسروي) است كه با ساختار ضعيف موردتوجه واقع نميشود و در شانزدهمين جشنواره فيلم فجر تنها در بخش خارج از مسابقه به نمايش در ميآيد. نكته جالب توجه اينكه در ميان فيلمهايي براي كودكان، پس از كلاه قرمزي و پسر خاله تا 1379 هيچ فيلم سينماي ديگري نتوانست به موفقيت تجاري اين فيلم دست پيدا كند.
در سال 1378 «بالهاي سفيد» (ناصر و مهدي هاشمي) «پسر مريم» به كارگرداني حميد جبلي و همچنين فيلم شاخص «رنگ خدا» ساخته مجيد مجيدي توليد ميشوند.
از توليدات سينمايي سال 1379 تنها دو فيلم با حضور كودكان ساخته شده است. «يكي بود يكي نبود» ايرج طهماسب كه پس از موفقيت و فروش كمسابقه «كلاه قرمزي و پسرخاله» سعي دارد فيلم ديگري با همان حال و هوا البته با در نظر گرفتن شرايط روز براي كودكان باشد. در همين سال سيد مهدي برقعي «سفر به شرق» را ميسازد.
آنچه طي مرور سينماي كودك در بعد از انقلاب در اين جستار مغفول ماند، پديده جشنواره سينماي كودك است. به خصوص جهاني شدن اين جشنواره و تاثيراتي كه بر كليت سينماي كودك به جا گذاشت. تعمد نگارنده از جهت مغفول گذاشتن اين اتفاق در تاريخچه سينماي بعد از انقلاب بيشتر از حيث اهميت آن است و اين ضرورت كه بايد به جشنواره سينماي كودك بهطور مستقل و از جهات متنوع و مختلف پرداخته شود.
از سال 1365 سينماي كودكان يا به عبارت صحيحتر فيلمهايي درباره كودك، دوره متفاوتي را آغاز ميكند. اين رويكرد را به گونهاي ميتوان متاثر از موفقيتهاي فيلم دونده امير نادري در جشنوارههاي جهاني به شمار آورد. فيلمهايي چون «كليد» (ابراهيم فروزش)، «رابطه» (پوران درخشنده) و «خانه دوست كجاست» (عباس كيارستمي) از موفقترين آثار مربوط به اين گونه و در اين دوره است
تا سال 1366 بيشتر تلاشها معطوف به تدوين اساسنامهها و تعريف و تغيير قوانين بهجاي مانده رژيم گذشته بود. بهعلاوه تنها نهاد فرهنگي بهجا مانده از رژيم گذشته يعني كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان و بخش سينمايي آن نيز دستخوش تغيير و تحولات اساسي در حوزه مديريت، محتوا و اجرا شد تا جايي كه موجوديت سينماي كودك و بلكه خود سينما همچنان در معرض چالش و اما و اگر بود، به همين دليل كانون كه ميتوانست حداقل تا تدوين شرايط تازه، تنها متولي سينماي كودك و نوجوان باشد، بيشتر در معرض چالش قرار گرفت
سال 1370 را ميتوان نقطه درخشاني درخصوص حضور نابازيگران كودك در سينما محسوب كرد. با دو فيلم بدوك (مجيد مجيدي) و نياز (عليرضا داوودنژاد). بازيگري كودكان در سينماي ايران موضوع قائم به ذاتي است. از جهات مختلف از جمله بازخوردهاي اجتماعي، رعايت حقوق كودك، مباحث تكنيكي بازيگري و برخي شائبهها درخصوص استفاده ابزاري از كودكان. البته اين حساسيتها در مورد بعضي فيلمسازان به اصطلاح غيرخودي به چالشهاي جدي در رسانهها تبديل شد
در سال 1376 ركود قابلملاحظهاي در توليدات سينمايي كودكان به چشم ميخورد كه دليل اصلي آن تغيير و تحول شرايط سياسي است. به عبارتي با باز شدن نسبي فضاي سياسي فيلمسازان ترجيح ميدادند فيلمهايي مطابق با شرايط روز بسازند. از معدود فيلمهاي كودكان سال 1376 ميتوان به «تولد يك پروانه» مجتبي راعي اشاره كرد. د. ابوالفضل جليلي با «دان» جلب رضايت مخاطبان خارجي خود را دنبال ميكند و سميرا مخملباف با اولين ساخته بلند خود «سيب» شرايط اجتماعي زنان در جامعه ايراني را به تصوير ميكشد.